کاش میشد زبانی ساخت که ناگغته ها را هم گفت و هم نگفت
برای مست کردن نیازی به تلخ کامی ندارم کاش لااقل نوشیده مست میشدم !
ولی نه !
از همان کودکی هم سر پردردسری داشتم دوچرخه را هیچ دست میرفتم ! 3 بار چانه ام پاره شد ! زانوهایم که همیشه زخم بود ! ولی باز هم هیچ دست میرفتم !
دامنی از کودکی به خاطر ندارم ! سنجاق سری ! عروسکی !
همیشه عروسکهایم تشریح میشدندو حرف زدن یادشان می رفت !! هیچ وقت پا کوبیده عروسک نخواستم !
خودشیفته بدانیدم یا نه ! روحی دارم که خیلی اوقات خودم هم سر و ته اش را گم میکنم ! و به اختیار گرفتن کمی از این هم خیلی است !
و گاه فراموشش میکنم چشمتان روز بد نبیند ! آنچه میکنم چون استفراغ از دماغم به بیرون میکشد !
بعدی دارم که مریم است بعدی که فرای بازیهای ناخواسته ام است بعدی که خودم است !
مریم عالم وجدان و کودکی رهایم مکن !
جستجو در کل مطالب این وبلاگ، حتی مطالب بایگانی شده!